دوست عزیز
زندگی عمریست که اجل در پی آن میتازد
هر کس غم بیهوده خورد میبازد
دوستی کلامی نیست که شود یا بپوسد
دوستی آیین مقدسی است که همواره به جا میماند
برچسب ها : شعر کوتاه عاشقانه , اشعار ناب , دو بیتی های زیبا ,
زندگی عمریست که اجل در پی آن میتازد
هر کس غم بیهوده خورد میبازد
دوستی کلامی نیست که شود یا بپوسد
دوستی آیین مقدسی است که همواره به جا میماند
شعر و دکلمه از مهدی فر زه (میم. مژده رسان)
هفت خوان دیگری
اژدهای هفت سر مانند
پیش پای ِ مردم آتش به دست و، رستمان نو به نو
گسترانیده ست
یال و کوپال ستبر
همچنانک اکوان ِ دیو
خوانِ یک،
خوان اژدرهاست
رنگ آن، رنگ شب یلدا
دهان، آتشفشان ِزهر و خون
زخم آجین اژدهایی خون فشان
چتر های آتشین بی شمار
خوان دوم
خوانِ آن ساعت شنی آسا، که پوشانَد جهان
اندک اندک همچو برفی جاودان
زَهردودش هم، ببارد زآسمان.
وای؛
گر بدینسان پوشد و، بارد چنان
نِی نشان از خانه ماند، نِی ز خوان
خوانِ سوّم؛ خوانِ درد،
خوانِ بس، مردم شکار
خوانِ خرچنگ،
خوانِ شیرین تلخ
خوانِ کم دزبان دژان، درهم شکن
خوانِ آسیب ِ جگر
خوانِ کژدم، خوانِ اژدر، خوانِ اژدرمار...
هان
گر بدینسان بر شمارم خوان به خوان
هفت خوانم می شود هفتاد – خوان
خوانِ چارم
نِی نشان از آب یابی، نِی سراب
چون نِی انبان ها
تَهی از سکّه و، از نان و، آب
-کیسه هایی پر ز باد.-
همچنان
آبستن بی چیزی و هر پوچ و هیچ
با شکم هایی که آماسیده است از گشنگی.
خوان چارم ، انفجاری ساعتی.
خوانِ پنجم هم ، همان خوان کهن
خوان پنجم
باز هم،
هنگامه ی دیو سپید
دیو دودآسادَم ِ، افسون دَمِ ، ناگه پدید
یا همان پتیاره ی
بر خاک وخاکستر نشان.
ابروان، کژدم
دهان، غاری لجن بو
گیسوان مانند مارانی پریشان روی دوش.
هم به مانندِ دژِ ویرانه ی پاییز
دندانهاش، نا همگون
ناخن و دندان و شاخش زهرآگین و پلید
دیو جادوی سپید.
خوانِ شش
خوان وارون دژ
استخوان تازه در آخور، برای آهوان
یونجه در بند ِ هُمای
خوانِ هفت
خوان آهرمن نشانِ زشت رو
خوانِ خویِ بد
خوان زشتی ها، پلشتی ها
بد کُنشتی ها.
رستم دستان، ز چاهِ داستان ، دیگر نخواهد خاست
مردم آتش به دست و، رستمان نو به نو را
چاره و اندیشه ای،
دیگر نمی آید به یاد
رستمی دیگر بباید با نیایش زآسمان خواست
رستمی بشکوه و نستوه و سترگ
رستمی افسانه ای
هفت خوان را
رستمی دیگر بباید
رستمی دیگر...
رستمی دیگر بباید
تا که جادو بشکند
رستمی دیگر بباید
تا بهاران، بشکفد
رستمی با فَرَّهی، ایزد نشان
رستمی، بس پارسا همواره و،
فرماندهی دادار - داد
رستمی رویینه تن
رستمی،آهرمنی در هم شکن
دشمن شکن.
رستمی دیگر بباید؛ تا جهان را نو کند.
89/1/25
مهدی فر زه (میم . مژده رسان)
منبع:http://jametajali.blogfa.com/
آن به كه در اين زمانه كم گيري دوست
با اهل زمانه صحبت از دور نكوست
آنكس كه به جمگي ترا تكيه بر اوست
چون چشم خرد باز كني دشمنت اوست خیام
منبع:http://jomalatziba.blogfa.com/
-
کاش در دانشگاهها دو واحد انسانیت پاس می کردیم
تا دیگران را
از روی رنگ و نژاد و مذهب
قضاوت نکنیم... یاسین قاسمی
-
دست رد به سینه ام زدی
من نیز تلافی کزدم و
دست رد به سینه ی زندگی زدم!...
ای کاش زودتر میفهمیدیم که با رفتنم عاشقت خواهم کرد.
تو از من گذشتی و من از خویشتن! یاسین قاسمی
-
خسته شدم از بازی رنگ ها!
کاش یک رنگ داشتیم!کاش یکرنگ بودیم
رنگی به نام عشق... یاسین قاسمی
-
بعضی ها در جوانی پیر می شوند و
بعضی ها در پیری جوان
و من از کودکی موهایم سپید شد...
بودن با این مردم آزارم می دهد!
ترجیح میدهم بی وطن بمانم تا هموطن با اینها!
بعضی وقتها مقاومت فایده ای ندارد
باید کنار آمد،به اصطلاح صلح کرد!
من به جرم قتل...
به جرم خشکاندن احساساتم در نطفه
سال هاست که تبعیدی کویرم یاسین قاسمی
-
کسی به ما از یاد بردن
این همه غم را
نیاموخت
در هیچ کلاس درسی
راهی برای فراموش کردن را
یاد ندادند...
فردا بپرسید
چگونه خاطرات تلخ را می شود از یاد برد؟
معلم سکوت خواهد کرد
و سرش را پایین خواهد انداخت
و در دل خواهد گفت
ای کاش راهی بود! یاسین قاسمی
-
نمی گویم نرو
برو
ولی برگرد...
خداوندا برای همسایه که نان مرا ربود... نان
برای عزیزانی که قلب مرا شکستند... مهربانی
برای کسانی که روح مرا آزردند... بخشش
وبرای خویشتن خویش آگاهی و عشق می طلبم. یاسین قاسمی
مردم باید گشنه و محتاج و بی سواد و خرافی بمانند،تا مطیع ما باشند...
هیچ می دانید ما بیشتر به گدا احتیاج داریم تا گدا به ما؟!
چون ما باید تصدیق بدهیم،اعانه جمع کنیم،غصه خوری بکنیم تا نمایش داده باشیم و بعلاوه وجدان خودمان را راحت بکنیم...