یکی بیاید مرا پیدا کند

یکی بیاید مرا پیدا کند
که بس ناجوانمردانه
در این باتلاق خویشتن فرورفته ام
و گویی مسخ شدم یا سالهاست که در کما به سر می برم!
یکی بیاید روح مرا نجات دهد که
زندانی این جسم بی جان
و این ذهن بیمار است...
دیگر امیدی به من نیست...
یکی بیاید... جنازه ام را پیدا کند! 
یاسین قاسمی

منبع:http://jomalatziba.blogfa.com/


می پسندم نمی پسندم

خالی - یاسین قاسمی

بعضی وقت ها باید خالی شد
مانند کسی که برگه
امتحانش را سفید می دهد
نمی داند ... خالی ست...
ولی نوشتن یعنی دانستن
نوشتن یعنی غم داشتن
نوشتن یعنی...
کاش می شد
بعض وقتها خالی بود!
من از آینده برایت چیزی نمی گویم
گذشته را بازگو می کنم
دردهایم را می نویسم
غم هایم را بخاطر می آورم
نوشتن یعنی تکرار
یعنی پاییز ،یعنی خاطرات دور
یه یاد آوردنشان
مانند نمک می ماند بر زخم هایمان...
خوش به حال آنان که گذشته ای شیرین دارند

منبع:http://jomalatziba.blogfa.com/


می پسندم نمی پسندم

حاجی آقا - صادق هدایت

 

مردم باید گشنه و محتاج و بی سواد و خرافی بمانند،تا مطیع ما باشند...
هیچ می دانید ما بیشتر به گدا احتیاج داریم تا گدا به ما؟!
چون ما باید تصدیق بدهیم،
اعانه جمع کنیم،غصه خوری بکنیم تا نمایش داده باشیم و بعلاوه وجدان خودمان را راحت بکنیم...

منبع:http://jomalatziba.blogfa.com/


مطالب مرتبط: 
 

می پسندم نمی پسندم

ما را نظر انداز که بی دوست خرابیم - میرزاحسین کُفری تربتی

ما را نظر انداز که بی دوست خرابیم
بر ما نمکی ریز که از شوق کبابیم
چون اشک یتیمان همه پرورده ی دردیم
چون چشم غریبان همه نادیده ی خوابیم
در زاویه شوریده تر از شعله شمعیم
در بادیه بی تشنه تر از موج سرابیم
فریاد که بر آینه ی دیده غباریم
هیهات که بر چهره ی مقصود نقابیم
فرسوده تر از پای طلبکار وفائیم
لرزنده تر از دست بدآموز شر
ابیم
چون دست بسر مانده هم آغوش جنونیم
چون چشم نظر باخته در آتش و آبیم
شام غم اندوختگان بزم نشاطیم
بر کشت جگر سوختگان ،اشک سحابیم

منبع:http://jomalatziba.blogfa.com/


می پسندم نمی پسندم

پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت - کلیم کاشانی

پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت
وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست
رو پس نکرده ، هرکه ازین خاکدان گذشت
در راه عشق، گریه متاع اثر نداشت
صد بار از کنار من این کاروان گذشت
از دستبرد حسن تو بر لشگر بهار
یک نیزه خون گل ،ز سر ارغوان گذشت
حب الوطن نگر که
ز گل چشم بسته ایم
نتوان ولی زمشت خس آشیان گذشت
طبعی بهمرسان که بسازی به عالمی
یا همتی که از سر عالم توان گذشت
مضمون سرنوشت دو عالم جز این نبود
آن سر که شد بزه آسمان گذشت
در کیش ما تجرد عنقا تمام نیست
در قید نام ماند اگر از نشان گذشت
بی دیده راه گر نتوان رفت، پس چرا
چشم از جهان چو بستی  از او میتوان گذشت
بدنامی حیات، دو روزی نبود بیش
آنهم (کلیم) با تو بگویم چه سان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت

منبع:http://jomalatziba.blogfa.com/


می پسندم نمی پسندم

بر پیلگوش قطره ٔباران نگاه کن - کسایی مروزی

بر پیلگوش قطره ٔباران نگاه کن
چون اشک چشم عاشق گریان همی شده
گویی که پر باز سپیدست برگ او
منقار باز لؤلؤ ناسفته برچده
گل نعمتی
است هدیه فرستاده از بهشت
مردم کریم تر شود اندر نعیم گل
ای گل فروش گل چه فروشی به جای سیم
وز گل عزیزتر چه ستانی به سیم گل

منبع:http://jomalatziba.blogfa.com/


می پسندم نمی پسندم

باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا

باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا
آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا
آمد نسیم ِ سنبل با مشک و با قرنفُل
و آورد نامهٔ گل باد صبا به صهبا
ابر آمد از بیابان چون طیلسان رُهبان
برق از میانش تابان چون بُسّدین چلیپا
آهو همی گُرازد ، گردن همی فرازد
گه سوی کوه تازد گه سوی راغ و صحر
ا
گل باز کرده دیده ، باران بر آن چکیده
چون خون فرو دویده بر عارض دو دیده
سرخ و سیه شقایق ،هم ضدّ و هم موافق
چون مؤمن و منافق پنهان و آشکارا  کسایی مروزی

منبع:http://jomalatziba.blogfa.com/


می پسندم نمی پسندم

حکایتی در مورد اهمیت گوش دادن

 

 

 ازحکیمی پرسیدند که چرا استماع تو از نطق تو زیادت است؟

 

گـــــــــفت: زیرا که مـــــــــــــــــرا دو گوش داده اند و یک زبان 

 

یعنی دو چندان کــــــــــــــــــه می گویی می شــــــــــــنوی.

 

***

کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی

 

چیزی کــــــه نپرسند ، تو از پیش مگوی



از آغـــــــــــاز دو گوش و یک زبانت دادند

 

یعنی  که دو بشنو و یـــکی بیش مگوی

 

 


می پسندم نمی پسندم

تک بیتی های ناب و زیبا

 

چند تک بیتی زیبا و ناب 

 

***

 

 

از بـــــــــــس کــــــــــــــــــــــــه غلو کرده نگاهــــم پی دیدار

 

دیگـــــــــــــر نظر از جنبش مـــــــــــــــــــــــــــــژگان گله دارد

 

*****

 

خوش آن چشمی که گاهی گوشه ی چشمی به من بودش

 


صلای عـــــــــــــــــاشقی میزد نگاه عشـــــــــــــــق آلودش

 

*****

 

تــــــــــــــــو چون جا در دل ویران کنی ، ویــــــــران نمی ماند

 

کـــــــــــــــــــــــه در زندان چو یوسف پا نهد ، زندان نمی ماند

 

*****

 

مــــــــــن و شمع شب و پروانه ســـــــــــــــــه عاشق بودیم

 

سوختند آنـــــــــــــــــدو  شبی ، مــــــن به غمت می سازم

 

*****

 

باکم از کشته شـــــــــــــــــــــدن نیست ، از آن می تـــرسم

 

کــــــــــــــه هنوزم رمــــــــــــقی باشد و قاتل بــــــــــــــــرود

 

 


می پسندم نمی پسندم

شعر زیبا

 

 

به کــــــــه گویم که تو منزلگه چشمان منی

 

به کـــــــه گویم که تو نوازشگر دستان منی

 

بـــــــــــه چه سازی بسرایم دل تنهای تو را

 

به کـــــــه گویم که تو آهنگ دل و جان منی

 

گـــــــــر چه پاییز نشد همدم و همسایه من

 

به کـــــــــــه گویم که تو باران زمستان منی

 

همه رفتند از این شــــــــــهر و دلم تنها ماند

 

به که گویم که تو عمریست که مهمان منی

 

گــر چه خورشید سفر کرده ز کاشانه ی من

 

به کـــــــــه گویم که تو عمری مه تابان منی

 

 


می پسندم نمی پسندم