مترسک و مزرعه و..
دل مردم از خدا دور شده است
ابلیس به صورت ماه ، حلول شده است
دجال به پستوی خانه رخنه کرده بود
خدا رفته رفته از یاد همه رفته بود
همسفرِ عقلِ مترسک و خیال پوچ
سایه ی غیرت از این مزرعه کرده کوچ
در فصل طوفان و تگرگِ امواج
زن و مادر خود به ماهواره دهد باج
کمبود تقاضا و فراوانی عرضه
سکوتِ مترسک و مزرعه و کلاغ هرزه
طغیان کثافت جوی و نجاستِ خاک
افتادنِ پیش پا ، سردرختی پاک
عشق گندیده ی انباری ، عرضه نوبر و کال
عرض اندام پیش خر و سرخوشی تنگ حال
قافل از وعده ی در پیش ، زمستانی سرد
برکه ی خشکیده و یک مزرعه ی زرد
به گوش کَرم این خجالت خبر داغ
خوشه ی گندم هدیه ی مترسک به کلاغ
متروکه دل و ، غم کردنِ کوت
پر شده دفتر شعرم از سکوت
خوش باش و به یک فاجعه بنگر
باشی به شبی صاحب یک گله ی گر
پشیمان شدن و بغض گلو چه سود
بر پدر آن که این عامل فتنه را سرود
منبع:http://meaningful.loxblog.com/
برچسب ها : مترسک,مزرعه,زن,دختر,مادر,بغض,سکوت,سایه,شعر,بچه ,